من دغدغه دارم که این روزها در سرزمینی زندگی می کنم که در آن دویدن سهم کسانی است که نمی رسند و رسیدن حق کسانی است که نمی دوند.
خرید عینک آفتابی" target="_blank" >خرید عینک آفتابی 1
خيال خيس 1
عینک آفتابی" target="_blank" >عینک آفتابی 1
دوستتدارم.... 1
خرید ساعت مردانه عقربه دار 1
ساعت کاسیو 1
بهترين ها را براي بهترين ها در نظر ميگيريم 1
خرید عینک آفتابی 1
منابع وسوالات و جزوات دکترا 1
...::: پیکووال :::... 1
کشتی گیر 1
خرید عینک آفتابی 1
بچه سومي ها 1
ماكسيما 1
I LOVE YOU 1
*كلبه ي وحشت* 1
نـ ـفـ ـس 1
ღکمپ عشقღ 1
YدختردبیرستانیY 1
يه شب مهتاب 1
روزگار تلخ 1
فيسبوك آبي 1
emo girl 1
دختري از جنس كره 1
رویای بی انتهای من 1
تاپ رنگ 1
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اقیانوس اشک و آدرس mylove1680.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 108
بازدید ماه : 183
بازدید کل : 32343
تعداد مطالب : 21
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->


 

گروهى از فارغ التحصيلان قديمى يک دانشگاه که همگى در حرفه خودآدم هاى موفقى شده بودند، با همديگر به ملاقات يکى از استادان قديمى خود رفتند. پس از خوش و بش اوليه،هر کدام از آنها در مورد کار خود توضيح مي داد و همگى از استرس زياد در کار و زندگى شکايت مي کردند.
استاد به آشپزخانه رفت و با يک کترىبزرگ چاى و انواع و اقسام فنجان  گوناگون، از پلاستيکى و بلور و کريستالگرفته تا سفالى و چينىو کاغذى(يکبار مصرف) بازگشت و مهمانانش را به چاى دعوت کرد و ازآنها خواست که خودشان زحمتچاى ريختن براى خودشان را بکشندپس از آن که تمام دانشجويان قديمى استاد براى خودشان چاى ريختند و صحبت ها از سر گرفته شد،
استاد گفت: «اگر توجه کرده باشيد، تمام فنجان هاى قشنگ و گران قيمت برداشته شده و فنجان هاى دم دستى و ارزان قيمت، داخل سينى برجاى مانده انداست، امّا منشاء مشکلات و استرس هاى شما هم همين است. مطمئن باشيدکه فنجان به خودى خود تاثيرى بر کيفيت چاى ندارد. بلکه برعکس، در بعضى موارد يک فنجان گران قيمت و لوکسممکن است کيفيت چايى که در آن است را از ديد ما پنهان کندچيزى که همه شما واقعاً مى خواستيد يک چاى خوش عطر و خوش طعم بود، نه فنجان. امّا شما ناخودآگاه به سراغ بهترين فنجان ها رفتيد و سپس به فنجان هاى يکديگر نگاه مى کرديد.
زندگى هم مثل همين چاى است. کار، خانه، ماشين، پول، موقعيت اجتماعى و.... در حکم فنجان ها هستند. مورد مصرف آنها، نگهدارى و دربرگرفتن زندگى است. خوشحال بودن البته به معنى اين کههمه چيز عالى و کامل است نيست بلکه بدين معنى است که شما تصميم گرفته ايد آن سوى عيب و نقص ها را هم ببينيد.
  زندگی جیره مختصری است مثل یک فنجان چای و کنارش عشق است مثل یک حبه قند زندگی را با عشق نوش جان باید کرد
 


+ نوشته شده در جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,ساعت 14:6 توسط افشین |

چقدر خنده داره كه يه ساعت خلوت با خدا دير وطاقت فرساست ولي 90 دقيقه بازي يك تيم فوتبال مثل باد مي گذره!

چقدر خنده داره كه صد هزار تومان كمك در راه خدا مبلغ بسيار هنگفتيه اما وقتي كه با همون مقدار پول به خريد

 مي ريم كم به چشم مياد!

چقدر خنده داره كه وقتي مي خواهيم دعا كنيم هر چه فكر مي كنيم چيزي به فكر مون نمياد تا بگيم اما وقتي كه مي خوايم با دستمون حرف بزنيم هيچ مشكلي نداريم!

چقدر خنده داره كه وقتي مسابقه ي ورزشي تيم محبوبمون به وقت اضافه مي كشه لذت مي بريم و از هيجان تو پوست خودمون نمي گنجيم اما وقتي مراسم دعا و نيايش طولاني تر از حدش مي شه شكايت مي كنيم و آزرده خاطر ميشيم!

چقدر خنده داره كه خوندن يك صفحه و يا بخشي از كتاب آسموني مون سخنه اما خوندن صد سطر از پر فروشترين رمان دنيا آسونه!

چقدر خنده داره كه براي با خدا بودن هيچ وقت زمان كافي در برنامه روز مره خود پيدا نمي كنيم اما بقيه برنامه ها رو سعي ميكنيم تا آخرين لحظه هم كه شده انجام بدي!

چقدر خنده داره كه وقتي جوكي رو از طريق پيام و يا ايميل به ديگران ارسال مي كنيم به سرعت آتشي كه در جنگل انداخته شد همه جا رو فرا مي گيره اما وقتي سخن و پيام الهي رو ميشنويم دو برابر در مورد گفتن يا نگفتن اون فكر مي كنيم!

خنده داره اينطور نيست؟!

داريد ميخندي يا درايد فكر مي كنيد؟



+ نوشته شده در جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,ساعت 13:2 توسط افشین |

تصاویر زیبا

مردي تاجر در حياط قصرش انواع مختلف درختان و گياهان و گل ها را كاشته و باغ بسيار زيبايي را به وجود آورده بود،هر روز بزرگترين سرگرمي و تفريح او گردش در باغ و لذت بردن از گل وگياهان آن بودتا اين كه يك روز به سفر رفت.

در بازگشت، در اولين فرصت به ديدن باغش رفت.اما با ديدن آنجا ،سرجايش خشكش زد.....

تمام درختان و گياهان در حال خشك شدن بودند، رو به درخت صنوبر كه پيش از اين بسيار سر سبز بود كرد و از او پرسيد كه چه اتفاقي افتاده است؟

در پاسخ به او گفت:من به درخت سيب نگاه مي كردم و با خود گفتم كه من هرگز نمي توانم مثل او چنين ميوه هايي زيبايي بار بياورم و با اين فكر چنان احساس ناراحتي كردم كه شروع به خشك شدن كردم

مرد بازرگان به نزديك درخت سيب رفت اما او نيز خشك شده بود علت را پرسيدو درخت سيب پاسخ داد:با نگاه به گل سرخ و احساس بوي خوش آن به خودم گفتم كه من هرگز چنين بوي خوشي از خود متصاعد نخواهم كرد و با اين فكر شروع به خشك شدن كردم

ازآنجايي كه بوته يك گل سرخ نيز خشك شده بود علت آن پرسيده شده او چنين پاسخ داد: من حسرت درخت افرا را خوردم چرا كه من پاييز نمي توانم گل بدهم.پس از خودم نااميد شدم و آهي بلند كشيدم همين كه اين فكر به ذهنم خطور كرد شروع به خشك شدن كردم

مرد در ادامه گردش خود در باغ متوجه گل بسيار زيبايي شد كه در گوشه اي از باغ روييده بود.

علت شادابي اش را جويا شد گل چنين پاسخ داد: ابتدا من هم شروع به خشك شدن كردم چرا كه هرگز عظمت درخت صنوبر را كه در تمام طول سال سر سبزي خود را حفظ مي كرد نداشتم و از لطافت و خوش بويي گل سرخ نيز برخوردار نبودم، با خودم گفتم: اگر مرد تاجر كه اين قدر ثروتمند ،قدرتمند و عاقل است واين باغ به اين زيبايي را پرورش داده است مي خواست چيز ديگري جاي من پرورش دهد،حتما مي خواسته است كه من وجود داشته باشم پس از آن لحظه به بعد تصميم گرفتيم تا آنجا كه مي توانم زيبا ترين موجود باشم



+ نوشته شده در پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:,ساعت 22:5 توسط افشین |

رويا ديدن در هر شب آسان است، ولي مبارزه براي تحقيق آن مشكل است

نمايش ونشان دادن پيروزي آسان است، پذيرفتن شكست باشرافت سخت است

انتقاد از ديگران آسان، اما سخت آن است كه كسي را بهبود بخشيم

در دفترچه آدرس اشخاص جا داشتن آسان است، در قلب آنها جا باز كردن مشكل است

قضاوت درباره اشتباه ديگران آسان است،تشخيص اشتباه خودمان مشكل است

قول دادن بعضي چيزها به بعضي افراد آسان است، ولي وفاي به آن عهد سخت است

گفتن اينكه ما عاشقيم آسان است، ولي نشان دادن هر روزه عشق مهم است

گريه كردن براي يك عشق از دست رفته آسان، ولي تلاش براي از دست نرفته آن مشكل است

زمين خوردن با يك سنگ آسان است،ولي بلند شدن مشكل است

اشتباه كردن براي پيشرفت آسان است متوقف كردن فكر و تبديل آن به واقعيت دشوار است

لذت بردن از زندگي آسان است ، ولي به زندگي ارزش واقعي دادن مشكل است

دريافت كردن آسان است، اهدا كردن مشكل

خواندن اين متن و فكر ارسال آن براي ديگران آسان است ،ولي پيگيري و اجراي آن مشكل است



+ نوشته شده در پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:,ساعت 12:25 توسط افشین |

پادشاهي در يك شب سرد زمستان از قصر خارج شد هنگام بازگشت نگهبان پيري را ديد كه با لباسي اندك در سرما نگهباني مي داد

از او پرسيد:آيا سردت نيست؟

نگهبان پير گفت:چرا اي پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل كنم.

پادشاه گفت:من الان داخل قصر ميروم و ميگويم يكي از لباس هاي گرم مرا برايت بياورند.

نگهبان ذوق زده شد واز پادشاه تشكر كرد.اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اسرا فراموش كرد

صبح روز بعد جسد سرمازده پيرمرد را در حوالي قصر پيدا كردند در حالي كه در كنارش باخطي ناخوانا نوشته بود«اي شاه من هر شب با همين لباس كم سرما را تحمل ميكردم اما وعده لباس گرم تو مرا از پاي درآورد!»

يادمان باشد به راحتي وعده ندهيم ولي اگر داديم برسر پيمانمان باشيم و در اجراي عهد پايدار بمانيم كه گفته اند جوانمردان در گرو عهد وپيمان هستند



+ نوشته شده در پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:,ساعت 1:36 توسط افشین |

شخصي در خيابان صفي از گدايان را ديد.لحظاتي بعد چند نفر را ديد كه دچار نقص جسمي و ذهني بودند.او به جمعيت انسانهاي رنج كشيده نگاه كرد،صدايش را بلند كرد و خطاب به خداوند ناله كنان گفت:خداوندا!!چطور ممكن است كه خالق مهرباني مانند تو اين چيز هارا ببيند و هيچ كاري براي شان نكند؟! تا شب در همين فكر ها بود،شب هنگام خواب انگار همان صحنه ها را دوباره ديد و همان سوال را از خدا پرسيد بعد از سكوتي طولاني صداي خدا شنيده شد كه مي گفت من كاري براي شان كرده ام ،تو را آفريدم



+ نوشته شده در پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:,ساعت 1:35 توسط افشین |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد